قرس { اِکس }

روزی روزگاری در سال 1994 در { یو اِس بوش }، بیمارانی دیده شدند که دوستان خود را میبلعیدند. دوستم میگویید آنها کمبود عاطفه میداشتند. من نمیدانم چرا هر جک و جانور هست در این آمریکا کشف میشود......؟؟؟؟.......!!! دامپزشکان قرصی اختراع کردند که به گفته شاهدان عینی انسان را به فضا میبرد. پس از چندی که این جانوران قرص ها را مصرف کردند، دیده شد که آنها با حیوانات خانگی خود ‹‹ گرگم به هوا ›› بازی میکنند و یا وسط اوتوبان ‹‹ تانگو ›› میزنند. به همین دلیل تولید آنها Cut شد. دوستان قاچاقچیمان با خود اندیشیدند که تمام این قرص ها را از گیتی جمع کنند تا جوانان گمراه نشوند و به سمت مواد مخدر نروند و از همین قرص ها به آنها بدهند تا کار 6 تا منقل را یکدفعه انجام دهد ............ به امید آنکه همه مشکلات میهن عزیزمان ایران بر طرف شود ........... زیاد خونتان را کثیف نکنید ............. خوب میشه ............. تا برنامه بعد ............ Bye .......

.: تولد خانوم با کلاس :. << خدا بده شانس >>

مرهمت بفرمایید تا آخرو نخوندید تا یکی مونده به آخر بخونید............... 

امروز تولد مهرانه خانوم میباشد. من با هزار زر و زور از خانه جیم فنگ زده ام و در پی تاسکی شصخی به کرات خیابان را متر میکنم. هنگام ورود یک غول بیابانی از ما بلیط میخواهد. با آن هیکل نخراشیده مثل معلم اخلاق جنیفر لوپز افاضه میفرماییند. ‹‹ عزیزم بلیط تهیه کردین؟!!!!......!! ››. من نیز یک سبز متالیک(هوارتومنی....)روی پیشخوان گذاشته و بلیتی که روی آن تصویر مهرانه است را به جیب میزنم و به آن آقای مهربان پیشکش مینماییم.

 

اندرونی سالن:

وارد سالن میشوم. به خود آمده و خود را در حال شیش هشتی(رقاص بازی) زدن میابم. صدای Music تند عرش را به لرزه میاندازد. مردم خیلی مهربان شده بودند و همه چیز به آدم تعارف میکردند ولی باید باز هم از آن متالیک های سبزو صورتی رو میکردیم. ما نیز در حدود 2.5 متالیک پیاده شدیم .ولی به دیدار دوستان می ارزید. الاآن مجید را میبینم و او غافل از آن که من پشت او هستم،.... . با فورمول جان ببخشید فورمول وان(1) آشنا میشوم. این آقای دیوانه اصلا به دیوانه ها نمیخورد. آقای خط  خطی هم با دیر آمدنش احساسات ما را خط خطی کرد، ولی ما در حضورشان کیفور شدیم. جناب پیام بازرگانی ما را تبلیغ میکنند. تاریخ شفاهی ما را به تاریخ دعوت میفرمایند.کمپانی فرهنگ نیز خودش را تبلیغ میکند. سرکار خانوم بیلیارد را از دور زیارت میکنیم. { ماشاالله ایشان رخصت شرفیابی نمیدهند!!!!.....!!! } کومچولو خانوم هم به دوستان به روایتی خط کش و به روایتی دیگر....یاب قالب میکنند، البته جدا از زحماتی که کشیدند.‹‹ به هر حال کمک به مهرانه جان میباشد ››. شیدا خانوم را ملاقات میکنیم، ولی بعد از ملاقات به گفته شاهدان عینی گوش هایم کارایی اش را از دست میدهد. { ماشالله صدای رسایی دارند ایشان.....!!!! }‹‹ کارت اینترنت...CD...کمک به مهرانه...قرعه کشی....!! ›› روی پارچه ای تولد را به مهرانه تبریک میگوییم(ضرب در 2).برای غرفه 40چراغ بازار یابی کرده و 3، 4 جلد کتاب جناب ژوله را به مردم می اندازیم. معاون رئیس جمهور با دیوار چین شان تشریف می آورند. مهرانه را ملاقات میکنیم و کلی اشک از چشمانمان جاری میشود. دوستم میگویید اشک حسادت به معروفیت مهرانه میباشد.‹‹ شاید راست میگویید....!!! ››. با مهساااا خانوم هم آشنا میشویم. { ماشاالله چقدر خونگرم و فعال و پر انرژی ظاهر شدند ایشان.....!!!! }.خر های بزرگ گل میفروشد. از مژده ‹‹ همسر ستار جون ›› و همچنین پرستو صالحی امضا به یادگاری کش رفتیم. دوستم میگوید این دو عزیز دست سوفیا لورن را از پشت بسته اند. من که نمیدانم چرا...؟؟!!! جناب ژوله ما را امضا میکنند. قرار است جناب بزرگمهر به وبلاگ ما تشریف فرمایی بفرمایند. در آخر از دوستان خداحافظی مینمایم.‹‹ به سان کوه کندن ››. با کمی شوخی شهرستانی به خانه بازگشتیم.....

 

تا برنامه بعد .... خداحافظ ....(M.H.K)

.::< آخر قدر شناسی >::.

 

دوستان سلام عرض شد، خوبین ایشالله؟................شرمندمون کردین................خیلی مخلصیم، بابا انقدر به ما سر زدین لوسمون کردین................اندفه یه شعر گفتم که اصلا به هیچی ربط نداره، فقط یه هو دیدم رفتم تو حسو دیگه بقیه شم که میدونین................

 آقا جشن مهرانه خانوم یادتون نره هاااااااااا................

 مکان: شهرک قدس(غرب) ، فاز 1 ، اول ایران زمین ، کانون فرهنگی قدس.

 تاریخ: جمعه 21 آذر.

 حالا دیگه شعرو داشته باشین................راستی آقا این استقلال کولاک کرده هااااااااا................به جون خودم نباشه، به جون....تیم توپ تر از اس اس پیدا نمیشه................(بازم بحث منحرف شد) ................{ ................خیالی نیست................} ................گوش بدین:

 
من خواهم رفت،

از این دهکده هیچ و پر از قهر من خواهم رفت،

تا بدان جا برسم کز غم دوست،

هر شاپرکی از تن خود رخت ببست.

 

چاکریم................بازم ممنون که به ما سر میزنین................آقاییون و خانوما ما دیگه بریم................بایـــــــــــــــــــــــــــــــی................

آقا جلسه اوله سخت نگیر

 
سلام علیکم........آقا خیلی مخلصیم............این وبلاگو ما تازه راه انداختیم........ امیدواریم بتونیم درست وظایفمونو در قبال این آزادی عمل انجام بدیم.................

دوستان سعی کنن نظراتشونو به ما برسونن..........آقا اصلا {.....خیالی نیست......}

نظر ندین..........برای ما همین مهمه که شما سروران گرامی مطالبمونو بخونین....... البته اگر اشکالی نداره!!!!!......آقا خیلی مخلصیم..........اگر اجازه بدین ما دیگه مرخص شیم.........بایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی { اوه اوه اوه......چقدر دراز شد }

آقا راستی ما این آهنگه رو دو در نکردیما صاحاب با معرفتش اجازه داده........بایـــــــــی.
ولی به قول آقا مجید این Blogsky بالاخره رخصت داد.

راستی سلام عرض میکنم به تمام بلاگ اسکایی های عزیز............لطفا ما رو هم تحمل کنید. 

                                                                                                (M.H.K)