سلام،
امروز تصمیم گرفتم قالب وبلاگ رو دستخوش تغییرات اساسی بکنم.
تصمیم گرفتم دیگر با حاجی خانوم والده در مورد سیاست بحث نکنم، چرا که ایشان تحمل شنیدن این همه واقعیت تلخ را ندارند و فقط اخبار رسانه ملی برایشان موجود است.
باید ورزش رو از سر بگیرم.
بدنمان تحلیل رفته و من به شدت از این موضوع احساس ناراحتی میکنم.
و بسیاری تصمیمات اساسی دیگر که معلوم نیست بهشان جامه عمل بپوشانم یا خیر...
خداوندا بکن اراده ای رو که باید.
سلام
خیلی وقت پیش تو بلاگ اسکای مینوشتم. جو گیر شدم رفتم اسپات.
یعنی میشه دو باره همه چی رو از اول شروع کنم؟
دوست دارم دوستای قدیمیمو پیدا کنم [بابا این ویرگول کجاست؟] البته فکر میکنم دیگه خیلیاشون نمینویسن.
ولی من برگشتم و از تک تک اونایی که میشناسم یا نمیشناشم و قرار آشنا بشیم کمک میخوام که باز خودمو پیدا کنم.
دوستون دارم...
راستی ویرگولو پیدا کردم (،)
زندگی یعنی عـــشــــــــــــق.
زندگی یعنی نفـــــــــــرت.
زندگی یعنی خوشبخــــــتی.
زندگی یعنی بد بخــــــتی.
زندگی یعنی صفا سوتی.
زندگی یعنی تــــــــــرس.
زندگی یعنی پــــــول.
زندگی یعنی فقـــــر.
زندگی یعنی تنــــــهایـــــی.
زندگی یعنی مـــــرگ.
زندگی یعنی شهـــــــــامت.
من نمیدونم
چرا موبایلم باهام حرفا نمیزنه ؟
یا مثلا چرا کامپیوترم قلقلکم نمیده ؟
چرا تو اونجا واسیادی ؟
چرا علی دایی کاپیتان تیم مللیه ؟
چرا گرافیکم انقد پایینه ؟
چرا جورابام زود زود سوراخ میشه ؟
ممدو میشناسین که. مرتیکه مخش دو نبشه. اصلا ۵ میزنه !
چرا افغانی فشه ؟
چرا تو نشستی اونجا داری آمار منو میگیری ؟
سلام نمیکنم روم نمیشه ... دانشگاه این مکان مقدس ... این مکان متبرک ... این مکان جالب ...بعضی وقتا آدم یه صحنه هایی میبینه کلی انرژی مثبت از اون لحاظ میگیره ... صبح بوق سگ ساعت ۶ پا میشم میرم { به صورت یورتمه ! } ... میشینم سر کلاس تا ساعت ۱۲ ... بعد میریم اونـــــــــــــــــــــطرف این مکان متبرک برای ناهار { به صورت چهار نعل ! } ... همچنان ادامه میدهیم تا دوباره به کلاس برسیم { به صورت سینه خیز ! } ... تا ساعت ۱۵:۳۰ که بر میگردیم خونه { به صورت جنازه همراه برانکارد ! } موقع برگشتن با یکی ۲ نفر تا خونه میای حد اقل حوصلت سر نمیره ... ۲ ساعت خر و گاو و اینا میکشیم ... با دوستان برای رفع خستگی میریم ورزش { به صورت نصف شب ! } بعدشم از شما Good Bye به عمل آورده به کارمون میرسیم.
سلام
سلام
ماهی ۱ بار چطوره ؟!
جمش کن بابا چی چی ماهی ۲ بار ؟!
پس چند بار ؟
۴ بار
چرا ۴ بار ؟
ممد میگه
چی میگه ؟!
میگه بلاگ نویسی کلاس داره.
مگه داری بینوایان مینویسی ؟!
بینوایان چیه ؟!
نمیدونی ؟!
نه
به آدم بد بخت میگن بینوا. به آدمای بد بختم میگن بینوایان.
پس یه جور معزل
آخه معذل اینطوری مینویسن ؟!
کی اینطوری مینویسه ؟!
استاد معین
معین که نمینویسه، میخونه
چی میخونه ؟!
قسم نخور به جـــــــــونم، که بی قسم میدونم.....
{{ خیالی نیست }} دیگه ماهی ۱ بار مینویسم.
Okay دیگه چرا جفتک میندازی ؟!
جفتک چیه ؟!
اااااااااااه، هیچی بابا Bye
=======================>>>>>>>
آقاییون و خانوما حالا ما گفتیم میخوایم طنز بنویسیم ............. انتظار نداشته باشین از فردا هر کی اومد انجا، انقدر بخنده تا با آمبولانس ببرنشااااااا
............. آره قربونش اصلا کی گفت طنز بابا ما همه زندگیمون طنزه
............. همینجوری میخوام یه چیز بنویسم، شاید از Newyork Times اومدن باهام قرار داد ببندن
{فکرشو بکن} ............. خدا رو چی دیدی؟
............. مگه علی دایی فوتبالیست نشد؟
خوب منم نویسنده
.............
"جمعه ۳۰ مرداد
ساعت ۹
درب اول توچال"
سلام .......... اانجا خیلی خوب میباشد{ذوق مرگ شدم} ..........فقط حیف که تهاجم فرهنگیه
........... خوب چی کار کنم ......... اینجا اگه خدا بخواد
میخوام طنز بنویسم ......... خوب چی کار کنم؟ استعدادم داره سر میره
........... باید بنویسم دیگه ......... اینجا خودمو خالی نکنم میرم یه بلایی سر خودم میارم
............ حالا شما بگین ببینم اصلا به من میاد طنز بنویسم؟ ........... نه؟ جون داداش نمیاد؟ ...........
خوب پس آزمایش میکنیم ............ فووووووت الو ۱ ۲ ۳ ........۳ ۲ ۱
صدا میاد؟ ..........
روزی روزگاری در سال 1994 در { یو اِس بوش }، بیمارانی دیده شدند که دوستان خود را میبلعیدند. دوستم میگویید آنها کمبود عاطفه میداشتند. من نمیدانم چرا هر جک و جانور هست در این آمریکا کشف میشود......؟؟؟؟.......!!! دامپزشکان قرصی اختراع کردند که به گفته شاهدان عینی انسان را به فضا میبرد
. پس از چندی که این جانوران قرص ها را مصرف کردند، دیده شد که آنها با حیوانات خانگی خود ‹‹ گرگم به هوا ›› بازی میکنند و یا وسط اوتوبان ‹‹ تانگو ›› میزنند
. به همین دلیل تولید آنها Cut شد. دوستان قاچاقچیمان با خود اندیشیدند که تمام این قرص ها را از گیتی جمع کنند تا جوانان گمراه نشوند و به سمت مواد مخدر نروند و از همین قرص ها به آنها بدهند تا کار 6 تا منقل را یکدفعه انجام دهد
............ به امید آنکه همه مشکلات میهن عزیزمان ایران بر طرف شود ........... زیاد خونتان را کثیف نکنید
............. خوب میشه ............. تا برنامه بعد ............ Bye .......
مرهمت بفرمایید تا آخرو نخوندید تا یکی مونده به آخر بخونید...............
امروز تولد مهرانه خانوم میباشد. من با هزار زر و زور از خانه جیم فنگ زده ام و در پی تاسکی شصخی به کرات خیابان را متر میکنم. هنگام ورود یک غول بیابانی از ما بلیط میخواهد. با آن هیکل نخراشیده مثل معلم اخلاق جنیفر لوپز افاضه میفرماییند. ‹‹ عزیزم بلیط تهیه کردین؟!!!!......!! ››. من نیز یک سبز متالیک(هوارتومنی....)روی پیشخوان گذاشته و بلیتی که روی آن تصویر مهرانه است را به جیب میزنم و به آن آقای مهربان پیشکش مینماییم.
اندرونی سالن:
وارد سالن میشوم. به خود آمده و خود را در حال شیش هشتی(رقاص بازی) زدن میابم. صدای Music تند عرش را به لرزه میاندازد. مردم خیلی مهربان شده بودند و همه چیز به آدم تعارف میکردند ولی باید باز هم از آن متالیک های سبزو صورتی رو میکردیم. ما نیز در حدود 2.5 متالیک پیاده شدیم .ولی به دیدار دوستان می ارزید. الاآن مجید را میبینم و او غافل از آن که من پشت او هستم،.... . با فورمول جان ببخشید فورمول وان(1) آشنا میشوم. این آقای دیوانه اصلا به دیوانه ها نمیخورد. آقای خط خطی هم با دیر آمدنش احساسات ما را خط خطی کرد، ولی ما در حضورشان کیفور شدیم. جناب پیام بازرگانی ما را تبلیغ میکنند. تاریخ شفاهی ما را به تاریخ دعوت میفرمایند.کمپانی فرهنگ نیز خودش را تبلیغ میکند. سرکار خانوم بیلیارد را از دور زیارت میکنیم. { ماشاالله ایشان رخصت شرفیابی نمیدهند!!!!.....!!!
} کومچولو خانوم هم به دوستان به روایتی خط کش و به روایتی دیگر....یاب قالب میکنند، البته جدا از زحماتی که کشیدند.‹‹ به هر حال کمک به مهرانه جان میباشد ››. شیدا خانوم را ملاقات میکنیم، ولی بعد از ملاقات به گفته شاهدان عینی گوش هایم کارایی اش را از دست میدهد. { ماشالله صدای رسایی دارند ایشان.....!!!!
}‹‹ کارت اینترنت...CD...کمک به مهرانه...قرعه کشی....!! ›› روی پارچه ای تولد را به مهرانه تبریک میگوییم(ضرب در 2).برای غرفه 40چراغ بازار یابی کرده و 3، 4 جلد کتاب جناب ژوله را به مردم می اندازیم. معاون رئیس جمهور با دیوار چین شان تشریف می آورند. مهرانه را ملاقات میکنیم و کلی اشک از چشمانمان جاری میشود. دوستم میگویید اشک حسادت به معروفیت مهرانه میباشد.‹‹ شاید راست میگویید....!!! ››. با مهساااا خانوم هم آشنا میشویم. { ماشاالله چقدر خونگرم و فعال و پر انرژی ظاهر شدند ایشان.....!!!!
}.خر های بزرگ گل میفروشد. از مژده ‹‹ همسر ستار جون ›› و همچنین پرستو صالحی امضا به یادگاری کش رفتیم. دوستم میگوید این دو عزیز دست سوفیا لورن را از پشت بسته اند
. من که نمیدانم چرا...؟؟!!! جناب ژوله ما را امضا میکنند. قرار است جناب بزرگمهر به وبلاگ ما تشریف فرمایی بفرمایند. در آخر از دوستان خداحافظی مینمایم.‹‹ به سان کوه کندن
››. با کمی شوخی شهرستانی به خانه بازگشتیم.....
تا برنامه بعد .... خداحافظ ....(M.H.K)
دوستان سلام عرض شد، خوبین ایشالله؟................شرمندمون کردین
................خیلی مخلصیم، بابا انقدر به ما سر زدین لوسمون کردین................اندفه یه شعر گفتم که اصلا به هیچی ربط نداره
، فقط یه هو دیدم رفتم تو حسو دیگه بقیه شم که میدونین................
................به جون خودم نباشه، به جون....تیم توپ تر از اس اس پیدا نمیشه................(بازم بحث منحرف شد
) ................{ ................خیالی نیست................} ................گوش بدین:
از این دهکده هیچ و پر از قهر من خواهم رفت،
تا بدان جا برسم کز غم دوست،
هر شاپرکی از تن خود رخت ببست.
چاکریم................بازم ممنون که به ما سر میزنین................آقاییون و خانوما ما دیگه بریم................بایـــــــــــــــــــــــــــــــی................
دوستان سعی کنن نظراتشونو به ما برسونن..........آقا اصلا {.....خیالی نیست......}
نظر ندین..........برای ما همین مهمه که شما سروران گرامی مطالبمونو بخونین
....... البته اگر اشکالی نداره!!!!!......آقا خیلی مخلصیم..........اگر اجازه بدین ما دیگه مرخص شیم.........بایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی
{ اوه اوه اوه......چقدر دراز شد
}
آقا راستی ما این آهنگه رو دو در نکردیما صاحاب با معرفتش اجازه داده........بایـــــــــی
.
ولی به قول آقا مجید این Blogsky بالاخره رخصت داد.
(M.H.K)